چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟ (قسمت هشتم)


 

نويسندگان: پت کوپر و کن دنسيگر
مترجم: مريم باقري



 

رفتار تعريف شده شخصيت
 

بازتاب ها و نظرات
 

اگر نگاهي به طرح کلي داستان براي پرواز ايکاروس بيندازيد، مشاهده خواهيد کرد که هر مرحله صحنه اي را نشان مي دهد که کنش را به سمت جلو هدايت مي کند.
براي مثال، اولين صحنه تنها موقعيت دو شخصيت و نحوه برخورد و ارتباط تنش بين آن دو را نشان مي دهد. مرحله دوم، مي تواند مکمل مرحله اول در نشان دادن رابطه و تنش ميان ايکاروس و ددالوس به حساب آيد. مرحله سوم ايکاروس را يک فرد خيال باف معرفي مي کند که خود را به جاي مرغان دريايي مي بيند. مرحله چهارم، روياهاي ايکاروس را يک قدم جلوتر نشان مي دهد و مرحله پنجم روياهاي او را تا جايي پيش مي برد که ايکاروس خود را در اين خيال بافي ها غرق مي کند تا کمتر مزاحم ددالوس که در حال کار کردن است، شود.
سپس خشم و سرزنش هاي ددالوس را نسبت به ايکاروس داريم و جايي که ددالوس با مشاهده پرهايي که ايکاروس جمع کرده، به اين فکر مي افتد که مي تواند با آنها بال هايي بسازد تا بتوانند از آنجا فرار کنند. از اينجا تا رسيدن به مرحله نهم، هر صحنه نمايشگر تلاش اين دو نفر براي فرار از زندان و البته فرار ايکاروس از پدرش است.
با نگاهي ديگر به طرح داستان، خواهيد ديد که هيچ چيز فرعي در داستان وجود ندارد و همه چيز طبق حساب پيش مي رود. نويسنده از آزادي لازم براي بلندتر کردن داستان برخوردار است، اما مي داند که اين کار او در يک فيلم کوتاه به قيمت از دست دادن مخاطب است. هنوز جاهايي از داستان وجود دارد که به خوبي پرداخته نشده است، به عنوان مثال، در نوشتن متن اصلي فيلمنامه، بايد مطمئن شويم به وحشت و تعليقي که در آمدن زندانبان به سلول ددالوس و ايکاروس به آن دو دست مي دهد بايد بيشتر پرداخته شود.
يک فيلمنامه نويس، يک داستان گوست و وظيفه يک داستان گو اين است که کنجکاوي شنوندگان را برانگيزد. چطور؟ با ايجاد سؤال در ذهن آنها و تأخير در جواب دادن به اين سؤال ها.
ديويد لادج، رمان نويس و منتقد، در کتاب خود تحت عنوان « هنر داستان» اشاره مي کند که: « سؤالاتي که در ذهن خواننده به وجود مي آيند، دو نوع هستند: يکي که با رابطه بين علت و معلول سرو کار دارد (داستان ها و رمان هاي پليسي) و ديگري که با سوالاتي نظير: خب بعد چي مي شه؟ سرو کار دارد. هر کدام از اين دو نوع به خوبي در داستان هاي پليسي کلاسيک و داستان هاي ماجراجويانه قابل رويت هستند.»
بزرگ ترين چالش براي نويسنده فيلم کوتاه اين است که معمولاً زمان کافي براي بسط و گسترش شخصيت قهرمان اصلي وجود ندارد؛ البته در بعضي از فيلم هاي تجربي و کمدي در اين باره استثناهايي وجود دارد. به هر حال اگر علاقه مند به ساخت فيلم بلند هستيد، بهتر است قبل از اين که دست به اين کار بزنيد، چند نکته کليدي و اساسي را بدانيد.

درباره رفتار تعريف شده شخصيت
 

همان طور که قبلاً هم اشاره کرديم و طبق گفته ارسطو، شخصيت بر اساس رفتار و عادات هميشگي که از او سر مي زند تعريف مي شود. رفتار و عادات شما هستند که شخصيت شما را تشکيل مي دهند و معرف شما هستند. و زماني يک دراما يا نمايش به وجود مي آيد که شخصيت کاري را انجام دهد که معمولاً انجام نمي داده است. البته بايد توجه داشت که کاري که قرار است شخصيت در جهت به وجودآمدن دراما و نمايش انجام دهد که معمولاً از او سر نمي زده است، بايد به گونه اي طرح ريزي شود که براي تماشاگر قابل باور باشد. به عنوان مثال، در طرح داستاني که در بالا اشاره کرديم، ايکاروس هميشه بدون هيچ اعتراضي از پدرش اطاعت مي کند تا زمان پرواز که ايکاروس متوجه مي شود که ديگر پدرش نمي تواند او را رهبري کند و به او دستور بدهد و خود آزاد است تا راهش را انتخاب کند. اين تغيير رفتار ايکاروس در برابر پدرش مي تواند مورد قبول و پذيرش مخاطبان و بينندگان قرار بگيرد، زيرا نشانه هايي از تمرد و ياغي گري را در ايکاروس شاهد بوده ايم.

 
اين « حرکت روح و روان» - که ارسطو آن را کنش نمايشي مي نامد - است که رفتار شخصيت را سبب مي شود. در هر فرم نمايشي، زندگي دروني شخصيت از طريق آن چه که انجام مي دهد و اين چگونه انجام مي دهد، نشان داده مي شود. در يک فيلمنامه خوب، هر دو ديالوگ ها و کنش هاي فيزيکي از کنش نمايشي شخصيت سرچشمه مي گيرند.

اقتباسي ديگر و قرار دادن ددالوس به عنوان قهرمان
 

حال اين بار از همان مصالح قبلي ( اسطوره) استفاده خواهيم کرد، با اين تفاوت که ددالوس را به عنوان شخصيت اصلي و قهرمان در نظر خواهيم گرفت. به هفت سوال به عنوان يکي از مراحلي که به سمت نوشتن يک سيناپس ( خلاصه) از پروژه فيلمنامه نويسي است، به طور مختصر جواب خواهيم داد. داستاني که درباره آن مي نويسيم، قرار است فيلمي رئاليستي 15 تا 18 دقيقه اي باشد که زمان آن به جنگ هاي داخلي آمريکا باز مي گردد. نوشتن سيناپس(خلاصه) روش بسيار خوبي براي نوشتن فيلمنامه است که معلم ها براي آموختن به دانشجويان به عنوان اولين قدم از آن بهره مي گيرند. بسياري از نويسندگان نيز نوشتن سيناپس را به طرح داستاني ترجيح مي دهند.
حال به پرسش و پاسخ ها توجه کنيد:
قهرمان چه کسي است؟ مارک ددالوس، کاپيتان نيروي زميني ارتش متحدين، در زندگي شخصي او يک معمار است. ( نام او را تغيير داديم که مشخص شود در داستان ما او يک آمريکايي است.)
ضدقهرمان چه چيزي يا چه کسي است؟
ددالوس توسط گروه مخالف دستگير مي شود و در زندان مي افتد. در نتيجه زندان و گروهي که او را دستگير کرده اند، ضد قهرمان محسوب مي شوند.
شرايط و موقعيت قهرمان در ابتداي فيلمنامه چگونه است؟ سال 1862 و اوايل جنگ هاي داخلي است. ددالوس اعتقاد دارد که اسيرکنندگانش او را به مدت زيادي در اينجا که يک خانه قديمي است و به طور موقت به عنوان مرکز فرماندهي استفاده مي شود، نگه نخواهند داشت و به زودي او را به اردوگاه هاي جنگي منتقل خواهند کرد. در اين ميان، او در زماني که پشت پنجره و يا پشت در بوده، سعي مي کرده است هرگونه اطلاعات مفيدي را درباره برنامه هاي دشمن جمع آوري کند. او با پسر جواني که در انتظار دادگاه نظامي است و احتمال مي رود به علت خوابيدن در پست نگهباني اش به تيرباران محکوم شود، در اتاقي کوچک هم سلولي است.
کدام اتفاق يا موقعيت به عنوان کاتاليزور عمل مي کند؟ ددالوس به طور اتفاقي دستش را با لبه تيز تختش مي برد و متوجه مي شود که يکي از فنرهاي تخت بيرون زده است. او موفق مي شود که فنر را از جايش بيرون آورد و با آن براي خود ابزاري درست مي کند.
کنش نمايشي قهرمان داستان چيست؟
به هر قيمتي از زندان بگريزد تا بتواند اطلاعاتي را که به دست آورده است، در اختيار نيروهاي خودي بگذارد. کنش نمايشي ضد قهرمان داستان چيست؟ براي جلوگيري از هر فراري از زندان در صورت لزوم زنداني را بکشد.
آيا تصوير ذهني يا ايده يا فکري درباره نقطه اوج داستان يا پايان آن داريد؟ در حالي که دو مرد از بالاي عمارت در حال پايين آمدن هستند تا فرار کنند، صداي پاهايي زير پاي آنها شنيده مي شود، جوان ناگهان نيرو و اعصاب خود را از دست مي دهد و ناگهان در جايش بي حرکت مي ايستد. نقطه اوج جايي اتفاق مي افتد که ددالوس بين دو راهي مي ماند که وقت بگذارد و با جوان صحبت کند و او را متقاعد کند که به حرکت خود ادامه دهد و يا اين که خودش به تنهايي ادامه راه را برود و جوان را به حال خود رها کند. انتهاي فيلم مي تواند به اين شکل باشد که ددالوس به سمت جنگلي که دور از عمارت است فرار مي کند و کمي قدم هايش را آهسته مي کند و به عقب نگاه مي کند و هم سلولي خود را که همچنان به ديوار چسبيده و تکان نمي خورد، مي بيند. ابتدا ترديد مي کند، ولي سپس در سياهي جنگل گم مي شود.

عملکرد قهرمان داستان چگونه حل و فصل مي شود؟
 

او موفق مي شود با اطلاعاتي که به دست آورده است، از زندان بگريزد و حدس مي زنيم که با داشتن اين اطلاعات به صف متحدينش بپيوندد. سيناپس يا خلاصه اي که در زير مي آيد، چکيده اي از اطلاعاتي است که در بالا در پاسخ به پرسش ها آمده است.
جنوب خط ميسون ديکسون، سال 1986، کاپيتان مارک ددالوس توسط نيروهاي متفقين دستگير مي شود و در عمارت بزرگ قديمي که به طور موقت به عنوان مقر فرماندهي استفاده مي شود، زنداني مي گردد. او مصمم است با اطلاعات ارزشمندي که به دست آورده از آنجا فرار کند و به صف نيروهاي متحد بپيوندد. از آنجايي که او يک صنعتگر و معمار ماهر است، با فنري براي خودش ابزاري براي فرار درست مي کند.
اما آن چه که مانعي بر سر راه فرار موفقيت آميز ددالوس مي شود، نگهبان هايي نيستند که در زير عمارت نگهباني مي دهند، بلکه هم سلولي جوان جنوبي اوست که به دليل خواب آلودگي در زمان نگهباني احتمال مي رود که محکوم به مرگ شود و تنها راه فرار او همراهي با ددالوس است. ددالوس با اکراه موافقت مي کند تا او را همراه خود ببرد.
شب هنگام ددالوس و جوان موفق مي شوند که پنجره زندان را ببرند و از آن طنابي را به پايين بيندازند. ددالوس به سرعت از طناب پايين مي رود و براي جوان صبر مي کند که از طناب پايين بيايد، اما هنگام پايين آمدن از طناب، جوان جنوبي صداي پاي نگهبانان را مي شنود و همانجا وسط راه اعصاب خود را از دست مي دهد و متوقف مي شود. ددالوس به او علامت مي دهد، اما پسر جوان قادر به حرکت نيست. صداي پاها ديگر شنيده نمي شود. ددالوس به سمت جنگلي که در طرف ديگر عمارت است فرار مي کند. در لحظه اي به عقب نگاهي مي اندازد و مي بيند که جوان همچنان در جاي خود روي ديوار خشک شده است. لحظه اي ترديد مي کند، اما تصميم مي گيرد به راه خود ادامه دهد و در جنگل تاريک ناپديد مي شود.
اين طرح داستان در مورد بسياري از فيلم هاي داستاني در ژانر فرار ديده مي شود، به خصوص در کارهاي روبر برسون مثل يک محکوم به مرگ مي گريزد و فيلم فرار از الکاتراز اثر دانل سيگل.
چالش هاي اصلي در نوشتن يک متن دو چيز هستند: بسط و توسعه هر دو شخصيت در زمان کوتاه و کشف ارتباط ميان ددالوس و ايکاروس.

اقتباس از اسطوره ها و داستان هاي پريان
 

چند اقتباس معاصر از اسطوره ها و داستان پريان که در کارگاه هاي آموزشي که توسط يکي از نويسندگان اين کتاب، پت کوپر، برگزار شده بود، توسط دانشجويان انجام شده است که در زير مي آيد.
1. دختر نوجواني در يک ژاکت قرمز براق با سبدي پر از خريد از ميان خيابان هاي تو در تو و تاريک شهر به سمت آپارتمان مادربزرگش مي رود. گرگ در اينجا يک فروشنده مواد مخدر است که سرچهار راه ايستاده است. اما شنل قرمزي در اين داستان از گرگ، حيله گرتر و زرنگ تر است و با چند لگد حسابي از دست او مي گريزد.
2. موطلايي يک خواننده با استعداد گمنام است که با سه خرس يک گروه موسيقي پاپ را تشکيل داده اند.
3. ايکاروس يک فرد مبتکر اما ماهر در پرواز با گلايدر است و ددالوس مربي اوست.
4. در برداشتي از داستان « ريش آبي» قهرمان يک معلم جوان مدرسه است که اشتباهي با يک دوره گرد دست فروش در يک محله شلوغ ازدواج مي کند.
اقتباس از داستان پريان به خصوص اگر به سمت ملودرام برود، مي تواند کار جالبي براي انجام دادن باشد.

تکليف نهم: اسطوره يا داستاني از پريان براي اقتباس پيدا کنيد
 

حداقل دو مجموعه خوب از داستان هاي اسطوره اي پيدا کنيد و در بين آنها داستاني را که دوست داريد از روي آن اقتباس کنيد انتخاب کنيد. وقتي مکان داستان را تعيين کرديد، حداقل دو فتوکپي از روي نسخه هاي مختلف آن داستان بگيريد. يکي از کپي ها را تميز نگه داريد و ديگري را براي نشانه گذاشتن در زماني که روي طرح داستان کار مي کنيد قرار دهيد. به غير از آن هر چيز ديگري که به نظرتان جالب مي آيد، مثل عکس هايي که ممکن است در کتاب وجود داشته باشد يا نظرات و مشاهدات ويراستار، کپي برداريد. در اين مرحله هرچقدر مصالح بيشتري داشته باشيد، بهتر است و بيشتر به کار مي آيد، حتي اگر مطمئن نباشيد که در نوشتن طرح داستانتان کدام يک مي تواند مفيد واقع شود.
اگرچه داستان ها و اسطوره هايي که براي کودکان گردآوري شده اند مي تواند منبع خوبي باشد که البته بستگي به مخاطبي دارد که شما به دنبال آن هستيد، اما اين داستان ها براي اين که کودکان از آنها لذت ببرند و چيزي از آن بفهمند، به شدت ساده شده اند. بزرگسالان و نه کودکان بيشترين مخاطب داستان و افسانه هاي ملي و قومي هستند. براي همين بهتر است به مجموعه هاي دانشگاهي براي اقتباس خود رجوع کنيد، مثل اسطوره شناسي لاروس يا دايره المعارف بريتانيکا.
پيدا کردن يک داستان در ميان داستان هاي بي شماري که درباره اسطوره ها و پريان موجود است، کار وقت گيري است، اما فراموش نکنيد که پيدا کرن داستاني که شما را جذب کند و دوست داشته باشيد که از روي آن اقتباس کنيد، از اهميت ويژه اي برخوردار است. همچنين توجه داشته باشيد که اين تمرين نبايد با عجله انجام شود و بايد روي آن وقت بگذاريد.

تکليف دهم: شروع کنيد
 

شخصيتي را در داستان در نظر بگيريد که برايتان جذاب باشد. کسي که به راحتي بتوانيد با او ارتباط برقرار کنيد. در نوشتن هر گونه ي داستاني - به غير از فارس يا پارودي که در آنها لزوماً تماشاگر نيازي نيست که با شخصيت يا شخصيت ها همذات پنداري کند - همذات پنداري با شخصيت داستان از اهميت ويژه اي برخوردار است حتي اگر آن شخصيت را تأييد نکنيد. افراد مي توانند با شخصيت همذات پنداري کنند و يا او را جذاب بدانند بدون آنکه تأييدش کنند ( براي مثال ريچارد سوم). وقتي تصميم خود را گرفتيد، شخصيت انتخابي را قهرمان داستان خود قرار دهيد. حال بايد انتخاب کنيد که داستانتان قرار است در چه زماني اتفاق بيفتد؟ آيا مي خواهيد در زمان حال باشد يا ترجيح مي دهيد موقعيتي از تاريخ گذشته باشد و يا اين که در عصر اسطوره ها اتفاق بيفتد. اگر نمي توانيد تصميم بگيريد، پيشنهاد مي کنيم حداقل براي اولين پيش نويس، گزينه آخر را انتخاب کنيد.
براي ادامه تمرين نياز به دو يا سه خودکار رنگي داريد. روي يکي از فتوکپي ها با يکي از خودکارها حوادث، تصورات و تفاسيري را که درباره شخصيت و مکان مورد نظر داريد و فکر مي کنيد براي پيشبرد داستان ضروري هستند، بنويسيد. سپس با استفاده از رنگ ديگر، مصالحي را که فکر مي کنيد نياز داريد بنويسيد. در انتها با رنگي ديگر هر آن چه را که فکر مي کنيد در داستان ممکن است گيج کننده اما فريبنده باشد، بنويسيد.
در اينجا، به هفت سؤالي که در همين بخش به آنها اشاره شده و پاسخ هاي آنها بازگرديد. حال بايد آماده باشيد تا براي داستان خود به اين هفت سؤال پاسخ دهيد. تا آنجا که مي توانيد ساده و روشن بنويسيد، مگر اين که قصد داشته باشيد وارد جزئيات طرح اصلي داستان خود در اولين پيش نويس بشويد. در اين حالت مانند همان کاري که براي طرح ريزي« پرواز ايکاروس» انجام داديم، مي توانيد دوباره نويسي يا بازبيني کنيد. در هر ککدام از اين دو راه، مرحله پرسش و پاسخ مي تواند وقت شما را بيش از آن چه انتظار داريد بگيرد، اما اين کاري است که مي ارزد براي آن زمان بگذاريد. وقتي جواب ها را کامل کرديد، قبل از اين که ادامه دهيد، بهتر است نظر اطرافيان و دوستان و معلم خود را هم جويا شويد. خيلي مهم است که کنش نمايشي را که براي قهرمان برگزيديد به همان اندازه که براي خودتان روشن است و معني مي دهد براي اطرافيان و شنوندگان شما نيز روشن و واضح باشد و معني بدهد.

تکليف يازدهم
 

حال قلم و کاغذي برداريد و يا به سراغ کامپيوترتان برويد و مراحل طرح داستاني خود را که مانند ستون فقرات داستان شماست، بنويسيد. قبل از اين که آن را براي کسي بخوانيد، حداقل دو بار مورد بازبيني قرار دهيد. بين هر بازبيني به خودتان فرصت کافي بدهيد تا شايد بتوانيد بعضي قسمت هاي داستان را بهتر بسط و پرورش دهيد. زماني که به انتقاد کسي در مورد نوشته تان گوش مي دهيد، کاغذ و قلمي در دست داشته باشيد تا بتوانيد از صحبت هاي او يادداشت برداريد. اما تنها از نظراتي استفاده کنيد که به دردتان بخورد.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102